Thursday, April 13, 2006

پشت شيشه هاي اين پنجره : براي هيوا


پشت شيشه هاي اين پنجره سكوت از سردي باران بهار مي لرزد
سكوت با هر دانة‌ باران همنشين شده
تا نواي عشق را به گوشهاي كر انسان امروز برساند
و دوستت دارم را در هر برخود قطرة باران با زمين هجي كند
شايد شايد به گوششان برساند به گوش ليليان سنگدل امروز
حرف مجنونان قلب شكسته را
و بدانند ،‌بدانند كه اين مجنونان در عشق
بي آنها تنها با يادشان روزگار مي گذرانند
كه عشق عشق است
بي هيچ كلامي و هيچ پرده اي
تنها عشق
عشق ، عشق ، عشق
كه زخمهاي عاشقان همه از عشق است
عشق ، عشق عشق
آه باران ، باران
بگو بگو به مردمان راز پرندة مهاجر عشق هيوا را
پرنده اي كه بي صدا و هيوا گونه ناپديد شد
و بي او تنها با ياد او روزگار مي گذراند شيداي عاشقه هيوا
آه باران باران باران

No comments: