Thursday, December 21, 2006

فردا


پاهايم را به دوش مي كشم تا فردا
و همة فرداهايه ديگر را باز خاطره كنم
با خودم مي گويم
ديشب خاطره شد عشق
ديروز خاطره شد دوستي و
آه ، آه در كدامين فردا شب بلند
خاطره خواهد شد همة دشمنيهاي شهر

Sunday, December 10, 2006

خانه سياه است هنوز


شايد ، شايد ، شايد كه بيايد روزي
هر چند خانه سياه است هنوز
خانه سياه است و من عشق را در خانه گم كرده ام
خانه سياه است
باران باران خانه سياه است

Monday, December 04, 2006

پائيز


پائيز است ، پائيز
آرزوهاي كودكيم در پايان پائيز
به پيشواز زمستان يخ بسته اند
در كودكي با امنيت ماه مهر سردي پائيز بي معنا بود
و روياهاي هيجده سالگيم همه سرشار از عشق ، عشق ، عشق
در نوجواني و جوانيم با سادگي مفهوم عشق را مي پذيرفتم
كه معناي ناگزيرصريحي داشت
و در اين زمان مرده هاي فاسد در سينه ام مجبور به تبعيدش شدم
كاش مي شد باز عاشق شوم
هر چند مي دانم كه سادة‌دل من باز عاشق او مي شد
كاش عشق را باور مي كردي
و ترسش را در چشمانم مي خواندي
ترسي كه آمد و تماميه تربيت كودكيم را با خود برد