
و ديگر صداي نفسهايم نيز
اشارت به تنهايي دارند
و بازي عقربههاي ساعت هر لحظه گذر زمان را اشارت دارند
و زمين زمين زمين كه زير پاي من مي لرزد
هر چرخشش نشان از گذر يك سهم دارد
و ديگر تمام شد
تمام شد
و شادي حرام دل
و اين كاش فراموشي مي شد مرهم اين دل
ديروز عهد كردم
فراموشت كنم
فراموش فراموش
اي كاش مي شد
عهد كردم فراموشت كنم تا به هنگام مرگ
و من صدهها و هزارههاست كه سعي در فراموشي عشق دارم
و به تنهايي ايمان
و در اين تنهايي و در اين تنهايي
شد دل من جاي غصهها
تو اين سكوت
چه بي صدا مي ميرم
از اين تنهايي و نامهرباني و دروغ
تو اين شبهاي تنهايي
كي مي تونه
پناه هقهق من باشه
و دوباره بوي عشق
و اين تنهايي با هواي عشق سازگار نيست
نيست مي دانم
و اي پايان تنهايي
اميد آخر هر كس
و اين باران پاييزي
و اين هق هق تنها
و اين همنشيني با ابر وباران
تنهايي تنهايم را به باور و يقين رساند