Friday, June 11, 2010

به ياد مادر


آمد‌ه ام به پرسش حال تومادر
مادر مادري که هر نفسم یاد توست
آمده ام که بوسه دهم به خاك تو
ای قبله بي تمامي که جان و دلم به سویت است
آمده ام تا که شکوه کنم از غم فراق
وز بانگ شيون و ناله و گريه شايد روح تو را با خبر کنم
مادرم اين روز ها یاد تو همنفسي است به جاي تو
تو مي دانی از فراق..چه ها بر من گذشت
هر ثانيه اي كه در غم فراق گذشت
با آه آمد و با چشم تر و دل خون گذشت
غمخانه اي است دل من در فراق تو
آنکس که هست از غم من با خبر تويي
رفتی زپیش من و نماندی
پشتم شكست ، دلم گرفت ، و چشمانم هميشه به در خشك شد

مي دانم كه ديگر نمي يايي اما هستي
مادرم ازیادم نمی روی
تا آن زمان كه فرشته مرگ غبار از ديدگانم باز بردارد

براي مادرم به ياد روزهاي خوب

No comments: