
پاهايم را به دوش مي كشم تا فردا
و همة فرداهايه ديگر را باز خاطره كنم
با خودم مي گويم
ديشب خاطره شد عشق
ديروز خاطره شد دوستي و
آه ، آه در كدامين فردا شب بلند
خاطره خواهد شد همة دشمنيهاي شهر
يه روزي يه نفر قولي داد و من رو عاشق كرد امروز دوستي بزرگ از تبار هنرمندان كه تمامي ايمان و اعتماد من در او تمام شد و او باهمان روحه بزرگ وبلاگه قبليمو عوض كرد اشكالي نداره به هيچكسان بگو هيوا بگو كه ما همچنان با عشق زاده شديم و با افتاب طلوع خواهيم كرد